10. رشد شخص و شخصیت
بسمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
انواع طینت در خلقت اشخاص
در بین کل انسان ها یک اصلِ عمومی وجود دارد و آن اصل، روح انسان است[1] و [برخی] انسان ها یک اصل نوری نیز دارند؛ یعنی نور عرشی؛ و در این موضوع شیعیان و محبّان اهلبیت(ع) مشترک هستند[2]، ولی کافران، مشرکان و دشمنان اهلبیت(ع) این جنبه نوری را ندارند.
درست است که در عالم ارواح، اصل همه انسانها از طین یا طینت خلق شده است، اما در همان عالَم هم درجات وجود دارد؛ یعنی یک روح از قسمت های عالی طین خلق شده است و یک روح از قسمت های پایین و لجنی طین خلق شده است. بعد که خداوند نور فطرت را به یک مجموعه خاکِ مشخص به نام طین تاباند، این خاک یک قسمت های بالایی دارد و یک قسمت پایینی، سپس خداوند این خاک ها را با یکدیگر مخلوط کرد و بعد این خاک مخلوط شده که علییّن و سجین اش با هم مخلوط شده، تکه تکه کرد و هر تکه شد روح یک انسان.[3] سپس آن روح هایی که قسمت طینشان از عالیترین نوع طین بود و هیچ رگهای از سجین نداشتند بلکه از جنس طینت اعلی علییّن بودند، این خاک ها شد روح اهلبیت(ع)[4] آنهایی که طینشان سجّین مطلق است و بلکه پست ترین جای سجّین است و هیچ رگه مثبتی درونش ندارد آنها شدند بدترین انسان ها؛ که بر اساس برخی از احادیث دوازده نفر یا یک مقدار کمتر هستند، اینها اهلِ تابوتِ[5] جهنم هستند- آن کمتر که گفته شد بخاطر اینکه یکی از آن دوازده نفر ابلیس (لعنت الله علیه) است که اصلا انسان نیست-. بقیه انسانها آن درجه از خلوص علیّین را ندارند؛ یعنی طینت شان اعلی علیین نیست، یعنی طینتشان رگه هایی از طینت علیین و سجین را باهم دارند.[6]
امکان اصلاح و ارتقاء اشخاص
ما میتوانیم در دنیا با نوع رفتار هایمان بر طینتمان اثر بگذاریم و رگه های سجین را از بین ببریم و به همین منوال میتوانیم طینتمان را ارتقاء بدهیم. خداوند به ما عقل و اراده داده است لذا با مقید کردن خودمان به اهلبیت(ع) و آداب اهلبیتی(ع)- نه آن طور که خودمان میخواهیم، آن طور که اهلبیت(علیهم السّلام) فرمودند،- آن طور که خداوند در مورد اهلبیت(ع) فرموده است.
در حدیث داریم که رسول الله(ص) میفرمایند: أدَّبَنِی خداوندا! مرا ادب کن. یا خدا مرا ادب کرد، لذا من میخواهم شما را تربیت کنم. در ادعیه وارد شده است که خدایا مرا ادب کن و مرا رشد بده. برخی جا ها گفته میشود خدایا این آداب را به من یاد بده، من را با این آداب تأدیب کن. با تقید به چیزهایی که خدا فرموده است، اهلبیت(ع) فرموده اند انسان میتواند طینتش را عالیتر کند به سمت طینت اعلی علیین.
نظام خداوند بر سرعت و سبقت اشخاص
ما هیچ وقت به اهلبیت(ع) نمیرسیم که جای خود دارد؛ به رسولان(ع) هم نمیرسیم. اما میتوانیم در آن راستا حرکت کنیم. از جنبه آن شخصیت نور عرشی هم همینطور است، یک نفر که محبّ اهلبیت(ع) است مثلا آخرین رگه نور عرشی ایشان است، اگر شما پنج رده از او بالاتر باشید؛ یعنی به اصل نزدیکتر هستید، لذا خداوند شما را از ابتدا نزدیکتر به اهلبیت(ع) قرار داده است، اما در دنیا میتوانیم باهم مسابقه بگذاریم، با نوع تقیّدمان به اهلبیت(ع)، با نوع پرداختنمان به اهلبیت(ع) مسابقه بدهیم. نظام الهی حیّ است، بر اساس سارعوا و سابقوا است و بر اساس محکومیت نیست، این نیست که فلانی در طینت پنج پله از شما جلوتر بود پس الی الابد باید پنج پله از شما جلوتر باشد؛ نظام خداوند اینطور نیست، نظام خداوند بر «سارعوا»، «سابقوا» است.
امکان رشد شخص و شخصیت انسان
پس ما میتوانیم در دنیا «شخص روحی» و «شخص نوری» خود را ارتقاء دهیم. ما یک «شخص روحی» داریم و یک «شخص نوری» که هردو قابل ارتقاء دادن هستند و باید برای آن سعی کنیم. از آن طرف چه شخص روحی و چه شخص نوریمان بروزاتی دارد. مثلا در اربعین، شخص نوری انسان بروز میکند و اصلا توقع هم بر همین است، زیرا اینجا عرصهی بروز نور عرشی است. عرصه رفتار در قبال نور است، خدا اینجا نور قرار داده است و شما را آورده است که رفتار در قبال نور انجام بدهی، نه اینکه من آمدم اینجا فقط باید وظایف شرعی ام را انجام بدهم، کسی اینگونه حرف بزند معلوم می شود اصلا متوجه نیست کجا آمده است. خب چرا؟ مگر رفتار دینی مشکل دارد؟ همین رفتار را توی مسجد انجام بدهد شما تحسین میکنید، می فرمایید بله توی مسجد این رفتار را بکند من تحسین میکنم چون آنجا کمال رفتار آن است. اما اینجا عرصه شخص عرشی یا نوری است و به تبع آن عرصه پرورش شخصیت نوری است. باید وظایف شرعی و رفتار های و اخلاقیاتمان را مواظبت کنیم، و در حالیکه اینها را به شدت مراعات میکنید اما میگویید اینها اینجا اصل نیست. اینجا عرصه شخص نوری و شخصیت نوری است. یعنی شخص نوری اینجا آمده است درون صحنه و در قبالش من باید شخصیت نوری ام را پرورش بدهم و متناسب شخصیت نوری رفتار انجام بدهم، این برای همه ما ملموس است یعنی کسی که متناسب شخصیت نوری رفتار کند میگوییم درست است و این فرد دارد درست رفتار میکند.
آن شخصیت اربعینی، شخصیت نوری است. تمام کسانی که آمده اند آنجا همین هستند. و آن کسی که بگوید نه من آمدم اینجا دینیاتم را انجام بدهم و به کسی کاری ندارم، مثلا من آمدم اینجا مثل یک مسجد نماز بخوانم حالا کسی هم اینجا دفن هست، کاری ندارم، این اصلا نه شخص نوری دارد و نه شخصیت نوری، این اصلا توی باغ نیست.
پس در دنیا، ما هم شخص مان را باید ارتقاء بدهیم؛ -شخص روحی و شخص نوری را- و هم بروزات این دو را؛ یعنی شخصیت یا شخصیت های روحی و شخصیت های نوریمان را باید ارتقاء بدهیم.
شخصیت انسان با تغییر صحنه از دست نمیرود. مثلا شخصیت یک انسان فرهیخته دانشگاهی، که درون محیط همایش، می خواهد سخنرانی کند، انتظار می رود چگونه باشد و چه رفتاری کند؟ یا به عبارتی دیگر، میزان چیست؟ رفتار سنجیده در همایش. میبینید این فرد نمرهاش مثلا 99 است. زیرا خیلی خوب رفتار هایی که انتظار هست را انجام میدهد. متنی که خواند آن متن حاکی از دانش او بود و حاکی از شخصیت نبود، سن او حاکی از شخصیت او نبود، آنچه حاکی از شخصیت او بود آن بروزاتی است که از بدو ورود او از او انتظار می رفت از یک فرد فرهیخته دیده شود، وقتی آن بروزات را لیست کنیم میشود معیار شخصیت آن فرد.
برخی افراد فرهیخته علمی دچار ضعف شخصیت هستند؛ سواد دارند، و در محیط های مذهبی بوده اند، سخنران هستند و به حسب آن موضوعات همه آنها را تحویلش میگیرند اما اینجا که خودش را دارد بروز میدهد یعنی سوادش را بروز نمیدهد، سن و سالش را بروز نمیدهد. اینجا که دارد شخصیتاش را بروز میدهد در این مواقع آشکار میشود. ببینید هم شخص قابل ارتقاء است و هم شخصیت انسان؛ اما بعضی از انسان ها هستند که شخصیتی که بروز میدهند تظاهر است لذا در خلوت معلوم میشود که شخصیت این افرادچگونه است زیرا آن چیزی که در حضور دیگران بروز میدادند، آنگونه نیستند.
اگراز جنبه بیماری نگاه بکنیم، بعضی ها دچار دو شخصیتی و چند شخصیتی هستند، یا بعضی اوقات شخصیت افراد تبعه است؛ به شمایِ مؤمن و وارسته و باشخصیت میرسد، با شخصیت رفتار میکند، نزد فلان آدم لاابالی و وِلنگار که میرود، مثل او رفتار میکند. این شخصیت را اصطلاحا میگوییم «مُذَبْذَ»[7] اسم شخصیت این افراد «شخصیت مُذَبْذَ» است، هرجا برود رنگ میگیرد؛ شخصیتتش آفتابپرست است و عموم آدم ها و بچه ها اینطور هستند. لذا توصیه می شود بچه ها را در محیط های آموزشی بگذارید که معلم آن با شخصیت باشد؛ دوست های فرزند شما با شخصیت باشند، شخصیت «مُذَبْذَ» نداشته باشند زیرا معلم خیلی مهم است.
تشخص و بروزات شخصیت
شخصیت بروز شخص است؛ از وقتی که خداوند تشخص برای فرد قرار میدهد این تشخص حالا بروز هم دارد. یعنی از زمانی که خداوند روح ما را خلق کرد ما شخصیت داریم؛ بروز روحی داریم. از وقتی خداوند نور ما را در عرش خلق کرد ـ یعنی لا زمان، فراتر از زمان و مکان ـ ما بروز شخصیت عرشی داشتیم، پس شخصیت عرشی ما از آن زمان شروع شده است. این نیست که آیا ما در آینده بروز عرشی خواهیم داشت؟ از همان عرش شروع شده است.
این را عنایت داشته باشید که خداوند بارها انسان را به صورت رجعت در دنیا میآورد و همچنین در صحنه های قیامت به بعد بارها در پله های مختلف قیامت قرار میدهد تا انسان متوجه نقص ها و ضعف هایش بشود و با اتکا و تأسی به اهلبیت(ع) خودش را اصلاح کند و رشد بدهد. در دنیا معمولا انسان ها غافل هستند اما در قیامت از غفلت در میآیند و به حسب نیاز مجبور میشوند که وصل به اهلبیت(ع) شوند و حرف گوش بدهند و نجات پیدا کنند.
پا نویس ها………………………………………………………………………………………………………………….
[1] . یعنی اصالت عموم انسان ها به روح آنهاست و آن بُعد حاکم بر آنها روحشان است
[2] . قال امیرالمؤمنین(ع): اتقوا فراسة المؤمن، فانه ینظر بنور الله. قال: فقلت: یا امیرالمؤمنین! کیف ینظر بنور الله عز و جل؟ قال(ع): لانا خلقنا من نور الله، و خلق شیعتنا من شعاع نورنا. فهم اصفیاء ابرار، اطهار متوسمون، نورهم یضی ء علی من سواهم کالبدر فی اللیلة الظلماء.
امیرمؤمنان (ع) فرمود: بر فراست (مهارتی که با آن، باطن امور را از ظواهرش می توان تشخیص داد) مؤمن، مواظبت کنید و قدر آن بدانید، زیرا او با نور الهی می نگرد. [راوی] گفت: ای امیرمؤمنان! چه طور مؤمن، با نور خدا می نگرد؟ امام فرمود: زیرا ما، از نور خدا آفریده شده ایم و شیعیان ما از شعاع نور ما آفریده شده اند. آنان برگزیدگان و نیکان و پاکیزگان و ژرف نگران اند. نور آنان، بر دیگران همانند ماه کامل در شب تاریک، نور می افشاند./ بحار الانوار 25: 21، ح 32.
[3] – این بحث طینت انسان ها احادیث متعدد و دسته بندی جالبی در منابع روایی دارد.
[4] . الصّادق (علیه السلام)- عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَال: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنَا مِنْ نُورٍ مُبْتَدَعٍ مِنْ نُورٍ رَسَخَ ذَلِکَ النُّورُ فِی طِینَهْ مِنْ أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهْ دُونَ ذَلِکَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَی إِلَیْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ قُلُوبَ أَعْدَائِنَا مِنْ طِینَهْ مِنْ سِجِّینٍ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَهُمْ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَی إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَرَأَ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ کِتابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ.
امام صادق (علیه السلام)- خدای تبارکوتعالی [بدن و قلب] ما را از نوری آفرید که با آن نور خلقت را شروع کرده بود و آن نور را در طینت اعلی علیین قرار داد، و قلوب شیعیان ما را از آنچه که بدنهای ما را از آن آفریده بود خلق فرمود و بدنهای شیعیان ما را از طینتی پایین تر از طینت قلوب ایشان خلق فرمود از این جهت قلوب ایشان به ما تمایل دارد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: چنان نیست که آنها [دربارهی معاد] میپندارند، بلکه نامهی اعمال نیکان در «علیّین» است! و تو چه میدانی «علیّین» چیست! نامهای است رقمخورده و سرنوشتی است قطعی، که مقرّبان شاهد آنند!. (مطففین/۲۱-۱۸) و خداوند قلوب دشمنان ما را از طینت سجین و بدنهای ایشان را از طینتی پستتر از آن خلق فرمود و قلوب پیروان دشمنان ما را از طینت بدنی دشمنان ما، خلق فرمود و از این جهت است که قلوب آنها به دشمنان ما مایل است. سپس این آیه را قرائت فرمود: إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ* وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ* کِتابٌ مَرْقُومٌ* وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ./ تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۴۵۴ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۴۳/ علل الشرایع، ج۱، ص۱۱۷
[5] . وفي تفسير القمي: الفلق: جب في جهنم يتعوذ منه أهل النار من شدة حره، ثم ذكر أن في ذلك الجب صندوقاً من نار، وهو التابوت وفيه: «ستة من الأولين وستة من الآخرين: فأما الستة التي من الأولين، فابن آدم، الذي قتل أخاه، ونمرود إبراهيم الذي ألقى إبراهيم في النار، وفرعون موسى، والسامري الذي اتخذ العجل، والذي هود اليهود، والذي نصر النصارى.. وأما الستة التي من الآخرين، فهو الأول، والثاني، والثالث، والرابع، وصاحب الخوارج، وابن ملجم لعنهم الله»./تفسير القمي ج 2 ص 449 والبحار ج 8 ص 296.
[6] – درقرآن و احادیث هم داریم که اگر انسان ها سعی کنند با اراده، اشکالات را پیدا کنند برطرف کنند. دفعه اول،دوم، دهم، پنجاهم، یواش یواش هرچقدر مهار کنند با رفتار، اعمال و اراده شان، آن رگه سجین مهار میشود از بین می رود. پس خداوند راه اصلاح گذاشته است که خود این خیلی جالب است.
[7] . [نساء۱۴۳] ص۱۰۱ – مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً
دیدگاهتان را بنویسید