11. معیار برای شخصیّت

انتظار؛ معیار سنجش شخصیت
انتظار انسان از افراد پیرامونش معیار شخصیت آنها است. به عنوان مثال اگر شما دوست مؤمنی داشته باشید که سالها باهم نشست و برخاست دارید و نمیتوانید نسبت به او بی تفاوت باشید و یک روز به حسب دلسوزی بگویید: فلانی شما چرا در این صحنه ها اینطور رفتار میکنید؟ از شما توقع می رود نمازتان اینگونه باشد، در محیط کار دین خودتان را فراموش نکنید، رفتار در قبال اهلبیت(علیهم السّلام) را فراموش نکنید. یکسری حرف ها شما به دوستتان میزنید. این انتظاراتی که شما از دوستتان دارید چیست؟ اینها انتظاراتی است که از «شخصیت» آن فرد دارید. میخواهید شخصیت دوستتان این باشد.
اگر شما بنشینید لیست انتظارات خودتان را از دوستتان بنویسید سپس ببینید این انتظارات بر اساس چیست؟ میبینید که بخشی از آن انتظارات روحی است؛ یعنی فرد به حسب روح خودش رفتار عالی انجام دهد. بخشی از آن به حسب نور فرد است. جالب است که میبینید انتظارات شما از دوست مؤمنتان 60 درصد انتظارات نوری است؛ یعنی انتظار دارم که دوست من به حسب نور وجودش درون صحنه ای رفتار بکند. 40 درصد انتظار دارم به حسب روحاش رفتار کند. حالا شاید شما بگویید توی عمل این درصد ها فرق کرد، باشد مهم نیست.
انتظارات شما یعنی چی؟ یعنی «معیار سنجش شخصیت» و اینکه دوست دارید که دوست شما اینگونه بروز شخص داشته باشد؛ یعنی اینگونه شخصیت داشته باشد. شخصیت در حیطههای مختلف فرق میکند. اما میخواهید توی حیطههای مختلف دوستتان شخصیت نوری بورزد، شخصیت او بروز شخص نوری باشد. این را عملاً مطالعه کنید؛ انتظاراتتان عملاً از خودتان، همسر، فرزندان و دوستتان چیست؟
شما این بحث را که جلو ببرید به این میرسید که «انتظارات شما از دوستتان چیست؟» میفرمایید که من دوست دارم شما همیشه در حال رشد باشید، الان دو سال است احساس میکنم رشد شما متوقف شده است؛ دو سال است از جنبه شخصیتی داری درجا میزنی. پس شما انتظار دارید که از جنبه شخصیتی دوستتان رشد کند؟ رشد به کدام سمت؟ میگویید به سمت خدا. همین انتظاری که شما دارید عبارت قرآنیاش أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ[1] است.
می فرمایید که حاج قاسم را ببین در دنیا فرمانده ارشد بود، اما مثل قاصدک رها از دنیا بود و منتظر کوچکترین چیزی بود که به لطف خدا و با مرحمت خدا بلند شود، پر بکشد و بالا برود. من دوست دارم شما هم مثل حاج قاسم باشید. چرا میخواهید دوست شما مثل حاج قاسم باشد؟ چون «کجاییِ روح» حاج قاسم برای شما مهم است. با فیلم هایی که از یکی دو سال آخر عمر ایشان منتشر می شد میگفتیم جنس ایشان جنس زنده ها نیست. این آقا دیگر فرمانده نیست؛ یک شهید زنده است. خود ایشان هم اواخر عمرشان از شهادت و خصوصیات شهید صحبت میکرد.
چرا دوست دارید که خودتان و دوستتان شبیه حاج قاسم باشید. چون «کجاییِ روح» برای ما مهم است. اگر «کجایی روح» برای من و شما مهم نباشد، آدمهای متعالی را مثال نمیزنیم. خب همه ارواح که توی عالم ارواح هستند، بله اما بروزات آنها در دنیا مدنظر است. یک موقع یک فرد صرفاً بروز دنیایی دارد؛ یک حیوان متمدن است که عموم آدمها اینطوری هستند. فکر میکنند گوریل هستند، فقط باید کراوات بزنند و عالمانه صحبت کنند. در حالی که نه اینها انسان هستند و باید شخصیت انسانی داشته باشند. یا توقعمان عملا بالاتر است؛ میگوییم آقا اصل شما نور اهلبیت(علیهم السّلام) است. دوست شما نماز میخواند شما دارید نگاه میکنید بعد میگویید که فلانی یک چیزی میخواهم به شما بگویم این نماز شما «نماز نبود». نماز نبود؟ پس چه چیزی باید باشد؟ میفرمایید که انتظار بر این است که نماز شما خیلی نماز تر باشد. میگوید من میدانم باید چهکار کنم. میفرمایید که بله آداب را میدانید اما نماز شما نماز نبود. درباره امام خمینی(رحمت الله علیه) آن معیار ها و ارزش هایی که مدنظر داریم، همه در چهره ایشان نشسته بود. آنقدر خودشان را مقید کرده بودند که توی چهره ایشان آمده بود و بروز داشت.
معیار های شخصیت از فطرت سرچشمه می گیرد
در صورتی که تمایل دارید بحث شخصیت را بیشتر کار کنید، معیار های ارزشیتان را از خود و دوستانتان لیست کنید. آن معیارها، معیار شخصیت است. مثلا من و یک آقای دکتری باهم به همایش میرویم. نگاه میکنم، رفتار آقای دکتر را با دیگران میسنجم. درون همایش ایشان چقدر شخصیت علمی دارند؟ حرفی که میزنند لقلقه زبان است یا توی وجود ایشان نشسته است؟ حرکات و سکنات ایشان به این کلام میخورد یا خیر؟
این معیار ها را کار کنید ببینید چقدر این معیار ها شبیه به یکدیگر است؟ چند درصد از اینها حاکی از توقع از بُعد شخص روحی دوستتان است، چند درصد توقع از بُعد شخص نوری دوستتان است. بعد میبینید که چقدر فکر ما شبیه به هم است. چون معیارمان از شخصیت، از فطرت ما بر میآید. فطرت ما دارد به ما معیار میدهد. خیلی وقت ها اینها را نخواندیم و نشنیدیم به حسب فطری بودن میگوییم آقا شما باید اینگونه باشید! این را من از کجا آوردم؟ از فطرت خودم گرفتم. چون فطرت مشترک است میبینیم که بروز حرف هایمان که به حسب فطرتمان هست مشترک میشود.
یک نکته درباره شخصیت روحی عرض بکنیم. توی مثال باغ وحش، آن گوریل برود وسیله یک گوریل دیگر را بردارد. برای شما عادی است. چی شد؟ آن گوریل رفت وسیله را برداشت. اصلا برای شما عجیب نیست. چرا؟ چون ببینید انتظار شما از شخصیت حیوانی آن حیوان همین است، بیش از این انتظار ندارید. مدام داریم بحث «انتظار» را پررنگ میکنیم؛ پس شخصیت با انتظار آدم ها همخوانی دارد. شما از گوریل انتظار ندارید که اجازه بگیرد یا بر ندارد. اما آن کسی که متصدی گوریل هست، اگر بخواهد یک چیزی از توی اتاق یا جیب همکارش بردارد خیلی به شما بر میخورد. چرا؟ میفرمایید من انتظار نداشتم. شما انتظار نداشتید؟ به شما چه ربطی دارد؟ شما میخواهید شخصیت را بسنجید و برای آن معیار هایی دارید، این معیار ها را به اسم انتظارات دارید مطرح میکنید. انتظار داشتیم چی؟ انتظار داشتم او هیچ وقت دزدی نکند. مگر دزدی بد است؟ بله، بله دزدی خیلی بد است.
این معیار را، این انتظار را از کجا آوردید؟ این را اگر بخواهیم بررسی کنیم به کجا میرسیم؟ روح انسان ها متأثر از فطرت باید رفتار بکند. واژه عامیانه فطرت توی جامعه «وجدان» است. میفرمایید دور از وجدان است که دزدی بکند، نباید فرد دروغ بگوید، نباید دزدی بکند. پس وقتی میگوییم شخصیت روحی، «روحِ متأثر از فطرت» مدنظر همه ما است، نه روحِ منهای فطرت. روح انسانی منهای فطرت اصلا برای ما معنا ندارد، چون هیچ روح انسانی بدون فطرت نیست. پس هروقت بگوییم روح انسانی منظورمان روح متأثر از فطرت است.
شخصیت متاثر از نور فطرت و شخصیت حیوان متمدن
اینکه خداوند میفرماید أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ [2]این انتظار خدا را میرساند. خدا انتظار دارد که این فرد انسان باشد نه مانند حیوان یا پایینتر از حیوان. چرا این انسان مانند حیوان رفتار میکند؟ خود این معیار است. تو باید مثل انسان رفتار کنی نه مثل حیوان. ای انسان! چرا اینطور رفتار کردی؟ قیمت و شأن خودت را پایین نیاور تو باید اینطور باشی. ما هم همین رفتار را داریم. چرا شأن خودت را پایین آوردی؟ چرا داری مثل حیوان رفتار میکنی؟ توی زندگی درست رفتار کن!
ببینید شما چون توی جامعه دینی پرورش پیدا کردید و فطرت و فطریات برای شما پررنگ است، انتظارات شما از شخصیت برادر مؤمن خودتان مربوط به ارتفاعات بالای آسمان هاست. این بحث بعدی است منتها الان سرنخ را عرض بکنیم. توی جامعه غربی بحثی که از شخصیت مطرح میکنند دسته بندی شخصیت، معیار های شخصیت، سوق دادن به سمت شخصیت تماماً توی دنیاست. انتظار دارند شما دزدی نکنید، آدم خوبی باشید، شخصیت علمی داشته باشید، شخصیت اجتماعی داشته باشید، شخصیت اخلاقی داشته باشید اما همه اینها توی دنیا. حالا یا فرد بر جامعه اثر گذاشته است یا جامعه بر افراد اثر گذاشته است و یا تعامل دارند. در مجموع به اینجا رسیدند که فقط دنیا مطرح باشد. لذا میبینید دسته بندی و معیار دارند، اما توی سطح دنیاست. انتظارات حاکی از شخصیت دینی نیست؛ یا به عبارتی شخصیتی که مطرح میکنند متأثر از «روحِ منوّر به فطرت» نیست، متأثر از شخصیت نور عرشی نیست. تمام انتظارات و شخصیتی که مطرح میکنند ناظر به «حیوان متمدن» است. خب حالا چه بر سر آنها آمده است که اوج معیار هایشان در راستای حیوان متمدن است؟ شما از دوست خودتان توقع دارید. به دوست صمیمیتان گفتید که من یک چیزی میخواهم به شما بگویم. وقتی گفتید، سخن شما حاکی از این بوده است که چرا توی فلان قسمت در دین عالیتر رفتار نمیکنید؟ توی غرب اینها نیست. توی آموزه های غربی این موضوعات اصلا نیست. بله آن چیز هایی خداوند در سوره فجر دارد مطرح میکند، برای پرورش شخصیت است. مدام نگو خودم خودم. تمام فکر شما باید این باشد که یتیمان آل محمد را تکریم کنی. مساکین آل محمد را تکریم کنی، اطعام کنی. تو توی زندگی مدام میگویی خودم، خودم، خودم. خب با اینکه بگویی خودم، فقط جنبه حیوانیِ حیوان متمدن در تو پرورش پیدا میکند. شخصیت مرتفع در تو پرورش پیدا نمیکند. یا همین بحث را توی آموزه های سوره حمد بیاورید. شما نمیفرمایید که ایّاک أعبد، یاد میدهند به ما که بگوییم إِیَّاکَ نَعْبُدُ ، إِیَّاکَ نَسْتَعینُ[3] نمیگویید إهدنی الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ[4]. اهْدِنَا خدایا! همه دوستان، همه ما را به صراط مستقیم هدایت بکن.
یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ[5] برای مان پررنگ باشد. این عبارت را جنّیان وقتی با قرآن مواجه میشوند میگویند. چون تمام دغدغه آنها رفتن به آسمان بوده ولو بخاطر استراق سمع، نسخه به آسمان رفتن برایشان خیلی پررنگ بوده است. مثلا سی تا نسخه داشته عمل هم میکرده است، اما دنبال نسخه جدید است. همه وجود و فکر و ذکرش این است. وقتی با قرآن مواجه میشوند و میخواهند قرآن را به هم معرفی کنند. میگویند میدانی قرآن چیه!؟ این قرآن یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ است! به سه شماره شما را به آسمان میرساند. چون دغدغه آنها این است، این بُعد از قرآن خیلی پررنگ است. ما آدمها دغدغهمان آسمانی شدن نیست. لذا این جنبه از قرآن برایمان پررنگ نیست. خود امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه) به حسب سوره طه چی به ایشان گفته میشود؟مَنِ اهْتَدى کسی که راه آسمان را باز میکند و دست آدم ها را میگیرد به سمت آسمان و قوانین آسمان میبرد. ما ها هم إنشاءالله باید توی این راستا باشیم.
……………………………………………….
[1] زمر۲۲ ص۴۶۱ – أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ
[2] اعراف۱۷۹ ص۱۷۴ – وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ
[3] حمد۵ ص۱ – إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ
[4] حمد۶ ص۱ – اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ
[5] جنّ۲ ص۵۷۲ – یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً
دیدگاهتان را بنویسید