4. نگاه غرب به انسان
نگاه غرب به انسان [نگاه نفس پروری بجای صالحیت]
بسم الله الرحمن الرحیم
در روانشناسی غرب تا رفتار در قبال انسان، مطرح شود میگویند: صبر کن، همین که میگویی انسان؛ او هویت دارد، او فکر دارد، او تصمیم دارد، او نظر دارد، او خواسته هایی دارد، او حریمی دارد، باید آنها را بشناسی و احترام بگذاری، اگر میتوانی، با او تعامل کن اگر نمیتوانی خودت را کنار بکش.
این منظر حاکی از نفس پروری است. در غرب این دیدگاه را نسبت به انسان دارند، انسان را یک نفس معرفی میکنند. همین نگاه درون خانواده بیاید چه میشود؟ به بچه میگویند تو آزاد هستی و هرکاری دلت خواست باید انجام بدهی، اگر پدر و مادر مزاحمت شدند به پلیس زنگ بزن. این همان تفکر است که به این فرم رفتاری میرسد. از دیدگاه اسلام هم آن تفکر باطل است و هم این رفتار باطل است؛ زیرا آن تفکر غلط به این رفتار میرسد.
کسی که تشکیل زندگی میدهد یا کسی که میخواهد با یک شخصی دوستی کند، باید اساس را بر صالحیت بگذارد. اما میگوید من باید کمک او باشم، باید یارش باشم. ببینید اساس غرب تعامل است، همین تفکر در ازدواج چه میشود؟ شریک زندگی. آن آزاد است هرکاری دلش بخواهد انجام بدهد، نهایتا میتوانی با او شراکت کنی، اگر نمیتوانی بکش کنار. اگر میتوانی با او تعامل کن، نمیتوانی خودت را بکش کنار. این ساختار ها برای غرب است.
هویت یک خانواده بهشتی چیست؟ ما باید تعریفی از خانواده داشته باشیم که در برزخ هم جایگاه داشته باشد، در بهشت قیامتی هم جایگاه داشته باشد. دربرزخ صحبت از شراکت نیست، خانواده هست؛ اما آدم ها به حسب شراکت خانواده تشکیل نمی دهند، آنجا همسر شریک زندگی نیست بلکه وقتی یک مؤمنی فوت شده که در جایگاه عالیتر در برزخ است، وقتی عزیزی از او فوت می کند، میگوید این از من است، این اهل من است. اجازه بدهید این بیاید درون حریم من، در آنجا دیگر صحبت از تعامل نیست، صحبت از شراکت نیست. صحبت از پناه دادن است، صحبت از صالحیت است.
به عنوان مثال در آیه 21 سوره روم خداوند می فرماید: «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» شما به همسرتان نیاز دارید. بهوسیله او شما آرامش میگیرید. «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» اگر بخواهیم به این دو آیه نگاه کنیم این دو از نوع شراکت نیست، از نوع انفاق است. ازنوع بذل است، انفاق هم نباشد، بذل مودت، بذل رحمت است و شراکت نیست.
این آیه، خانواده از منظر صفات است. این صفات باید درون خانواده حاکم باشد. موضوع اول نیازی است که شما دارید؛ «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»، انسان نیاز به آرامش دارد. موضوع دوم و سوم دیگر بحث نیاز نیست، بذل است و شما به حسب نیاز بذل نمی کنید.. با همین سرنخ کلی انسان می تواند در موردش صحبت داشته باشد.
خب این با تعریف غرب درباره انسان و خانواده خیلی تفاوت دارد؛ اینکه آن انسان است و خواسته دارد، چنین است، چنان است. ببینید شما نسبت به فرزند خودتان حاضرید اینطور فکر کنید؟ او انسان است، او مستقل است، او خواسته دارد، او هرچی بخواهد، چنین و چنان. می گویید نه من وظیفه دارم در قبال فرزند، همینطور در قبال همسر، می گویید من وظیفه دارم. من وظیفه دارم، این در ما پررنگ است! خود این یعنی اینجا بحث حامی پررنگ میشود، بحث منجی پررنگ میشود، بحث مربی پررنگ میشود و خداوند شاکله زن را اینطور قرار داده است که مرد را حامی خودش بداند زیرا شاکله زن بر شریک نیست، که همسر را شریک بداند. چه تفکری در بین خانمها همسر را شریک میداند؟ و میگوید که اگر توانستم تعامل کنم، نتوانستم تعامل نکنم؟ تفکر فمینیستی.!! آنها دنبال این هستند! از سر بینیازی.. در حالی که عمل اینطور نیستند و سراپا نیاز هستند، اما تفکرشان حاکی از بینیازی و به قول خودشان استقلال و چه و چه است…
دیدگاهتان را بنویسید