7. شخصیت در قرآن (1)
بحث شخصیت در قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
شخصیت یک واژه ما به ازا در قرآن ندارد، اینکه دنبال یک واژه بگردیم اصلا واژه شناخته شده ای نیست. لذا باید از روش جستجوی مفهوم شروع کرد نه روش جستجوی واژه در قرآن. روش جستجوی یک واژه در قرآن، که این قاعده خودش را دارد.
روش جستجوی مفهوم در قرآن. به چه صورت است؟ میآییم مفهومی که مدنظر داریم را به صورت 1، 2، 3، 4 برای خودمان ابعاد و زوایا و یا تعریف مفهوم را مشخص میکنیم. بعد درون قرآن دنبال مفهومی میگردیم که این مشخصات را داشته باشد.
شخصیت چیست؟ ما وقتی میگوییم شخصیت، چه منظوری داریم؟ وقتی یک بچه را میبینیم میگوییم این بچه شخصیتش، شخصیت آرامی است. یک مقدار بزرگتر میشود میگوییم این بچه دارد شخصیتش دینی میشود یا میگوییم نه شخصیت او دین گریز است. چه شد؟ بچه بود یک جور شخصیت قائل بودید، بزرگ شد شخصیتش دارد تغییر میکند! شخصیتش دارد دین گریز میشود، یا شخصیتش دارد دینی میشود. لذا شخصیت آدم ها باهم یکی نیست، شخصیت انسان ها با هم متفاوت است. شخصیت تغییر میکند.
اینکه شخصیتش دارد دینی میشود؛ شخصیت یعنی همان نماز؟ میگوییم خیر یک چیزی است که در نماز بروز دارد. شخصیت یعنی وضو؟ میگوییم خیر وضو نیست. شخصیت میل به نماز است؟ میگوییم خیر یک چیزی عمیق تر در وجود فرد است و شاملتر که به صورت میل به نماز، به صورت وضو و نماز بروز میکند.
یک مقداری که جوان بزرگتر میشود میگوییم که فلانی قبلا شخصیتت دینی بود الان یک مقداری دنیا طلب شدی. شخصیتت را اصلاح بکن. منظورمان چیست؟ یعنی آن زیرساختی که در وجودت هست، آن زیرساخت را اصلاح کن، تو اینطور نبودی تو دین گرا بودی الان داری دنیا گرا میشوی. یک جوان وقتی جبهه میرفت، متاثر از جبهه شکل میگرفت؛ کلامش، نگاهش، آرمان هایش، تصمیماتش، قول هایی که میداد حاکی از دین و جبهه بود. صادقانه هم میگفت و قصد بی صداقتی هم نداشت؛ اما وقتی میآمد شهر و مدتی از جنگ میگذشت، یادشان می رفت.
افراد در آنجا شخصیت جبهه گرفته بودند، اما یواش یواش شخصیتشان عوض شد، تبدیل به شخصیت دنیایی شد، به حدی که اصلا گذشته جنگیشان را فراموش کردند. پس شخصیت یک نوع زیرساخت در وجود انسان است- تعریفی که در فضای عامیانه و در علم هم داریم- این باعث افکار و رفتار هایی در انسان میشود. و این مفهوم در خلال زمان بروزاتش فرق میکند؛ انسان میتواند در شخصیت خودش اثر بگذارد، وقتی شما میفرمایید که شخصیتت دینی بود.
شخصیت انسان میتواند عوض بشود؛ قبلا شخصیت فرد دینی بود الان دنیایی شده، یا می گوییم سعی کن شخصیتت را اصلاح کنی، لذا از یک جنبه وقتی میگوییم شخصیت یعنی آنچه به شخص بر میگردد یعنی اصل وجود فرد؛ نمیگوییم جسمیّت، وقتی میگوییم شخصیت یعنی آن چیزی که به اصل انسان برمیگردد، آن چیزی که حاکی از اصل انسان است.
درباره واژه شخصیت، منظورمان یک منظور خاصی است، یعنی تقریبا اصلی ترین لایه انسان مد نظر است که در انسانها متغیر است. شخصیت عمیق تر از رفتارهای انسان است، زیرا رفتار ها بر اساس شخصیت است. شخصیت عمیق تر از صفات انسان است، زیرا صفات برگرفته از شخصیت است، حتی امیال انسان برگرفته از شخصیت انسان است، پس شخصیت از همه اینها عمیق تر است. در روانشناسی به آن گفته میشود زیرساخت.
اما زیرساخت را شما با واژه های مختلف دیگری میتوانید بیان کنید. وقتی در بین واژه های زبان فارسی، گفته میشود شخصیت؛ یعنی آنچه که به شخص برمیگردد، آن چیزی که به اصل شخص برمیگردد. وقتی میگوییم روان، روان بار معنایی خودش را دارد، یعنی چیزی که جریان دارد. در فارسی وقتی شما میگویید روان، اگر به نگاه روانشناسی کاری نداشته باشیم، بر اساس معنای واژه؛ می شود چیزی که روان است، جریان دارد اصلا حاکی از اصل ماجرا نیست. رودخانه روان است، یعنی حاکی از اصلش نیست. جوی آب روان است، این واژه حاکی از اصل جوی نیست، اما وقتی میگوییم چشمه؛ چشمه به حسب بار معنایی حاکی از سرمنشأ است.
لذا شخصیت مثل چشمه میماند، یعنی آن اصل وجود فرد، خود بار معنایی واژه؛ اصل وجود فرد که همه چیز از آنجا منشعب میشود، متاثر میشود. در روانشناسی به شخصیت میگویند Personality یعنی آن نقابی که فرد روی صورتش میزند. در برنامه های بالماسکه یا جشن های هالووین که در غرب هست، آن نقابی که میزنند دروغین است. همه میدانند این نقاب هایی که افراد دارند دروغین است، یک وانمود کردن است. پس منظور از Personality یعنی وانمود کردن، دروغ گفتن؟ خیر منظور این نیست. پس این واژه درست معنا نشده است، از غرب به فارسی در روانشناسی درست معنا نشده است. وقتی میگویند Personality آن را میگویند شخصیت میگویند فرد یک هویتی دارد، یک پوششی برای خودش درست میکند به حسب آن پوشش و آن نقاب نیست زیرا واژه نقاب بار معنایی دروغین دارد یا ابزار دروغ گفتن و ادا در آوردن، وانمود کردن. در حالی که با شخصیت، شخص وانمود نمیکند. یک چیزی است که بین هویت و صادره های فرد قرار میگیرد و شخص بر اساس آن صادره هایش را انجام میدهد. هویت بر اساس آن، صادقانه صادره هایش را انجام میدهد؛ صادره های امیالی، صادره های صفاتی، صادره های رفتاری اینها را انجام میدهد.
در مجموع اگر بگوییم که شخصیت آن لایه اصلی انسان است، یعنی باید به سمت روح انسان برویم؛ اما ممکن است گفته شود که ما به دنبال آن نیستیم، آن را با واژه هویت میشناسیم؛ پس به دنبال چه هستید؟ آن پوششی که بر روی هویت قرار میگیرد و انسان متاثر از آن رفتار میکند. صادره های امیالی، صفاتی و رفتاری انسان بر اساس آن هست باشد، لذا اگر دنبال این هستیم باید درون قرآن جستجو کنیم.
تا اینجا ما مسئله را تعریف کردیم. میخواهیم بررسی کنیم که دنبال چه باید بگردیم، حالا یک مفهومی با یک مشخصاتی را برویم درون قرآن دنبال کنیم. روانشناسان اسلامی میگویند که این مفهوم شخصیت با واژه شاکله شناخته میشود، چرا این حرف را میزنند؟ واژه شاکله یک بار در قرآن آمده است، اگر میتوانید درون خود همان آیه شما توضیح بدهید کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ هرکسی بر اساس شاکله اش عمل میکند. خود بار معنایی واژه شاکله چیست؟ چیز هایی که شکل میدهند، چیز هایی که شکل میدهند نه چیزی که شکل میدهد. شما وقتی میگویید شخصیت از یک چیز واحد صحبت میکنید بر فرض میگویید نقاب، یک چیز است. نه چیز هایی که شکل می دهند. اگر بگویید هویت، هویت یک چیز است. نقاب یک چیز است، تعدد ندارد. شاکله یعنی مجموعه چیز هایی که شکل میدهد. یک بچه، پدر مادر رویش اثر میگذارند، دوست اثر میگذارد همسایه اثر میگذارد. مدرسه، تلویزیون، بازی رایانه ای، نوع غذایی که میخورد، ژنتیک، چه و چه.. همه اینها میشود شاکله، مجموعش میشود شاکله یعنی هرچیزی که باعث شکل دادن بچه میشود. شاکله یک موضوع نیست، پس ما نمیتوانیم بگوییم که شخصیت همان شاکله است.
شخصیت انسان ها باهم متفاوت است، شخصیت یک انسان در خلال زمان میتواند تغییر کند. یک واژه ای که قبلا برای شخصیت میگفتند، نهاد بود،در فارسی نهاد و شخصیت را مترادف میگرفتند در حالیکه امیال، صفات، رفتار ها برگرفته از شخصیت است. اینکه اینها شخصیت هست، بار معنایی واژه این نیست. یک چیزی در درون فرد هست، حالا با هویت مثلا متفاوت بدانیم، آن اصلِ اصل انسان را مثلا بگوییم هویت انسان است. یک چیزی بعد از هویت هست به سمت صادره های انسان، آن شخصیت است که آن در خلال زمان تغییر میکند و امیال و صفات و رفتار ها و کلا صادره های انسان، صادره های هویت متاثر از شخصیت است، یعنی لایه دوم.
ببینید شما تعریفی که از روانشناسی نقل میکنید میفرمایید که شخصیت ماسک است، هر ماسکی انسان بزند بر اساس آن عمل میکند و طبق آن عمل میکند. پس شخص، ماسک، اعمال. ماسک اعمال نمیشود!
شما از اعمال، از صادره ها پی به شخصیت فرد میبرید پس با این حال بازهم شخصیت و صادره ها یکی نیست، از صادره های فرد پی به شخصیت فرد میبرید. پس شخصیت یک لایه عمیق تر از صادره های انسان است، هویت یک لایه عمیقتر از شخصیت. شخصیت مجموعه امیال و صفات و رفتار ها نیست، نمیتواند باشد. به چه دلیل؟ به عنوان مثال شما با نوجوانتان باهم رسیدید درون یک مکان جدید، این نوجوان هنوز هیچ چیزی بروز نداده است، شما با شخصیت این بچه آشنا هستید، چون آشنا هستید میدانید از خواب بلند شود چه رفتاری میکند چه نوع صادره هایی خواهد داشت، به سمت چه چیز هایی میرود چه چیز هایی برایش جلب توجه میکند، چه نوع رفتار هایی انجام میدهد. خب هنوز رفتار انجام نداده است اما شما شخصیتش را میشناسید، پس شخصیت صادره ها نیست و نمیتواند باشد.
شخصیت فرد، در صادره هایش بروز میکند، شخصیت با صادره ها دو تاست، صادره ها محل بروز شخصیت است، شخصیت در خلال زمان تغییر میکند؛ مثبتتر میشود، منفیتر میشود. اینطوری میشود آنطوری میشود. به حسب آن شما صادره های فرد را حدس بزنید و بعد میبینید بله صادره های فرد بر اساس همان انجام میشود. و شاکله بر شخصیت فرد اثر میگذارد شما یک فردی که جدید میآید را نمیشناسید از صادره هایش به مرور متوجه میشوید که این فرد چه شخصیتی دارد؟ شما میگویید این فرد شخصیت مومنی دارد، شخصیت مؤمن خب نماز نیست، شخصیت مؤمن آن وضو نیست، اما اینها بروز شخصیت مؤمن است. یک شخصیت مؤمنی است که اینها بروزاتش میشود…
خب حالا ما این مفهوم [لایه اصلی انسان] را میخواهیم از درون قرآن دنبال کنیم…
ادامه دارد…
دیدگاهتان را بنویسید