8. شخصیت در قرآن (2)
بحث شخصیت در قرآن (2)
جایگاه شخصیت در صدر و مقوله شرح صدر
اگر بخواهیم مفهوم شخصیت را درون قرآن دنبال کنیم:
در قرآن اصلِ انسان صَدر [روح] نامیده میشود، که اصطلاحا ما در فارسی به آن “روح” میگوییم. این صدر یک مرکز و یک مغزی دارد به نام قلب، جایی که فرمان میدهد؛ اینکه عرض کردیم مغز یعنی مرکز فرماندهی. اما آن چیزی که مغز فرمان میدهد در کل روح جریان دارد یا در کل صدر جریان دارد.
یک مقدار با صدر آشنا بشویم، بحث هایی داریم مانند: رابطه صدر و قلب [که 9 بار در قرآن آمده است] همه اهل عالم صدر دارند، روح دارند، بر اساس آیه 10 سوره عنکبوت صُدُورِ الْعالَمینَ،گشادگی صدر، تنگی صدر، آیات بینات در صدر. بعضی از اشیاء در صدر بزرگ جلوه میکنند، حاجت ها در صدر، یکسری حالات مثل هراس، کبر، دل دل کردن، وسوسه، کینه در صدر و بحث شفای صدر.. لذا بحث های مختلفی در بحث صدر در قرآن مطرح است که در مجموع، صدر 41 آیه در قرآن دارد.
وقتی که موسی(ع) میفرماید: رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری خدایا روح من را بزرگ کن. روح که بزرگ بشود، شرح صدر یعنی بزرگ شدن روح نه اینکه قفسه سینه فرد بخواهد بزرگ بشود. روح فرد است. وقتی که روح بزرگ بشود یک مشکل کوچک روح را پر نمیکند. روحی که بیست سانتی متر باشد، یک مشکل بیست سانتی متری بیاید سمتش، پُر میشود و دگرگون میشود. وقتی که روح بزرگ بشود، یک مشکل یک متری هم بیاید به سمتش، پر نمیکند.
موسی(علیه السّلام) میخواهد به سمت فرعون برود؛ خب خیلی موضوع استرسزایی است، کلی سابقه ای که با فرعون دارد بعد خدم و حشم فرعون، سرباز هایش، قدرت فرعون. چه میشود؟ چه نمیشود؟ اینطور بشود آنطور بشود، اینها مقولات مختلفی است. برای اینکه اینها روح را پر نکند، فرد را اذیت نکند میگوید خدایا! رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری ..
ایکاش روش هایی را میشد پیدا کرد ـ که هست وجود دارد ـ برای شرح صدر؛ که گفته شود اگر شخص این کارها را انجام بدهد یا این دعا ها را کند، خداوند شرح صدر عطا میکند. اگر آدم ها شرح صدر داشته باشند، درون مشکلات هرچقدر هم بزرگ باشد اینها را از پا در نمیآورد. فردی مانند حاج قاسم سلیمانی، رحمه الله علیه با اینکه درگیر موضوعات زیادی بود؛ وقتی خدمت مقام معظم رهبری می نشستند شما احساس می کردید ایشان آرام ترین فرد است. انگار اصلا غمی نداشت، این حالات ایشان به حسب شرح صدر بود که آن آرامش درون چهره ایشان هم نشسته بود.
اصل وجود انسان روح انسان است، اگر هویت را ما بخواهیم منطبق کنیم بر قرآن؛ آن اصلی ترین لایه فرد میشود صدر انسان. که تعداد آیاتش هم زیاد است. مثل شاکله نیست؛ شاکله یک آیه دارد، که برای شما اصلا سخت است درباره آن از قرآن بحث بکنید. اما صدر 41 آیه دارد شما از زوایای مختلف میتوانید بحث کنید. مقالات مختلف میتواند از درون آن در بیاورید، کتابها میتواند از آن در بیاید پایاننامه ها در بیاید؛ خیلی مفصل میشود روی این موضوع کار کرد.
موضوعات، فشار ها و مقولات پیرامون ابتدا در دنیای فرد واقع میشود، در مادیات فرد. یک قدار که شدیدتر میشود، بر روان فرد هم اثر میگذارد. یعنی مثلا فرد عصبی میشود، عصبی میشود ولی هویتش عوض نشده، یک حالت گذرا و موقت بر فرد مستولی شده است، که با یک رفتار ساده هم این حالت را آرام کرد. پس نهادینه نیست، به روانش کشیده شد، اما به اصل فرد هنوز کشیده نشده است. وقتی زمان زیاد میشود، زیاد میشود، زیاد میشود، کم کم درون لایه های عمیقتر فرد به سمت روح اثر میگذارد. بعد از مدتی میبینید یک بچه صالح بعد از مثلا 10 سال فشار ها و مسائل مختلف دیگر کلا این فرد از حالت نرمال خارج میشود. بخاطر اینکه این ماجراها به صورت عمقی درون وجودش اثر کرده است، این فردبخاطر فشار ها و مصائبی که سرش آمده است دیگر آدم سابق نمی شود، ضمن اینکه آن کسی که اهل فن باشد میگوید من همین فرد را هم به حالت اول اصلاح میکنم.
لذا صدر، آیات و بحث های جالبی دارد. ما با یک جنبه از این موضوع سر و کار داریم و آن چیست؟ شرح صدر. از اینجا شروع کنیم، یک مفهومی در قرآن وجود دارد به نام شرح صدر؛ شرح صدر نه خود صدر!
شرح صدر کلا 5 آیه دارد، دو آیه درباره این است که اگر کسی را خدا بخواهد رسولش کند، روحش را میکشاند به سمت رسالت. اگر کسی را بخواهد به سوی اسلام دعوت کند، خدا اراده کند که این فرد به سمت اسلام بیاید، روحش را به سمت اسلام میکشاند. اگر کسی را بخواهد به سمت کفر ببرد، روح آن فرد را به سمت کفر میکشاند. در آیه 106 سوره نحل مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِاْلإیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ کسی که صدر یعنی روحش به سمت کفر شرح پیدا کند. یک صدر داریم ـ یک روح داریم ـ این روح به سمت کفر کشیده میشود به تبع احساسات کفر آمیز، صفات کفر آمیز، صادره های کفر آمیز. این فرد به سمت دنیا کشیده میشود پس صدر کشیده میشود به سمت موضوعات مختلفی، یک صدر داریم و یک مقوله شرح صدر. این عملا کشیده شدن هم هست، وقتی کشیده بشود میل هم تویش پیدا میشود.
برعکسش میشود شرح صدر به سوی اسلام، آیه 125 انعام و آیه 22 زمر، فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ کسی که خدا اراده کند أَنْ یَهْدِیَهُ خدا اراده کند که این فرد را هدایتش کند یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ خدا روح این فرد را میکشاند به سمت اسلام؛ اسلام بالاست، کفر پایین است. کسی روحش به سمت مقولات بالا کشیده بشود این آن موضوعات را میبیند، به آن موضوعات میل میکند. صفات آن موضوع را دنبال میکند و صادره ها و رفتار هایی که حاکی از اسلام باشد.
ببینید در نظام خداوندی جالب است، خدا میخواهد این فرد را هدایت کند. اگر بخواهیم تصویری صحبت کنیم، با یک پَنس یا انبرکی روح فرد را به سمت بالا میکشاند؛ یک نگاه مثلا ساده فانتزی بخواهیم درست کنیم. کسی که میخواهد کافر بشود چه میشود؟ روحش با آن انبرک به سمت پایین کشیده میشود یک گوشه از روحش به سمت پایین کشیده میشود و به تبع این موضوع امیالش متوجه پایین میشود و دیگر به سمت بالا میل نمیکند، صفاتش، اعمالش به سمت پایین میشود.
پس بحث شرح صدر را ما در قرآن داریم یا در سوره زمر؛ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ کسی که خداوند میخواهد روح این فرد را به سمت اسلام بکشاند. پس این موضوع پنج بار در قرآن آمده است. یک بحث دیگر هست، تنگی صدر که باز این هم با سه نوع واژه هست، حصر صدر یک واژه دارد، ضیق صدر چهار بار آمده است. حصر صدر یک آیه دارد، ضیق صدر چهار آیه، حرج صدر یک آیه. همه اینها حاکی از تنگی صدر است.
پس ما در بحث شخصیت با چه مواجه ایم؟ با کجاییِ روح. واژه قرآنی اش میشود چه؟ شرح صدر. روح داریم و کجایی روح؛ صدر و شرح صدر. روح انسان به هر سمتی میل کند صادره های انسان به آن سمت است. این شرح صدر چیزی است که مورد بحث ماست زیرا اصل انسان میشود صدر، این حالتی که بر انسان مستولی میشود میشود شرح صدر. حالا به سوی اسلام یا به سوی کفر. شخصیت یعنی = کجایی روح. بله این یک میل موقت نیست، یک میل موقت حالتی در روح است. درون روح بدون اینکه شکل روح عوض بشود یک میلی تویش میآید، میتواند مثلا خیلی کوتاه باشد، گذرا باشد و میتواند زمان داشته باشد. یک موقع حالتی است بر روح، یعنی یک گوشه روح به سمت بالا کشیده شده است. امیالی که درون روح هست هی مدام به آن سمت میرود به سمت بالا میرود. جریان روح یعنی چی؟ حنبه ای از انسان که در جریان وجود دارد، کلیت روح وقتی به سمت بالا باشد امیال داخل روح یا روحیات مدام به آن سمت حرکت میکند. پس یک شکل کلی روح داریم که به سمت بالا باشد یا به سمت پایین، یک جریانات درون روح داریم. شرح صدر آن شکل کلی است که روح به خودش میگیرد. به سمت بالا یا به سمت پایین؛ به سمت دنیا میشود شخصیت دنیاطلب، به سمت مهدویّت میشود شخصیت مهدوی. کسی که به سمت مهدویّت شد دیگر به سمت دنیا نیست لذا دنیا برایش جلب توجه نمیکند. کسی که صدرش به سمت دنیا شد مهدویت برایش جلب توجه نمیکند.
پس شخصیت میشود شکلی که به روح داده میشود یا به عبارت دیگر بخشی از روح به شکل فلش میشود زاویه دار میشود، گوشه دار میشود؛ این گوشه به سمت چی باشد، به سمت اسلام باشد ، به سمت کفر باشد، به سمت دنیا باشد، به سمت مهدویت باشد. پس صدر مترادف با هویت است، شرح صدر مترادف با شخصیت است. شخصیت شکلی است که به روح داده میشود نه جریانات داخل روح، شکلی است که به روح داده میشود و به حسب این شکل روح به آن سمت حرکت میکند. وقتی که یک گوشه از روح به سمت بالا کشیده بشود، زاویه داده بشود، روح فرد به آن سمت حرکت میکند، به تبع صادره های فرد توی آن راستا میشود.
ببینید ما چشم قلب داریم، چشم قلب از منظر آن زاویه ای که به قلب داده میشود نگاه میکند اگر قلب زاویه داده بشود به سمت بالا چشم قلب به آن سمت است و دیگر چیز های دیگر را نمیبیند. شما تصور کنید یک محفظه ای دارید یک دانه دوربین داخلش گذاشتید، تا از کجای محفظه روزنه باز کنید، دوربین از آن سمت نگاه میکند و بقیه سمت های دیگر را اصلا نگاه نمیکند چون راه ندارد. اگر این روزنه به سمت بالا باشد چشم قلب به آن سمت نگاه میکند. فقط ان موضوعات برایش جلب توجه میکند، امیالی در آن راستا، صفاتی در آن راستا و رفتار هایی در آن راستا. آن کسی که در روحش مسیر به سوی پایین باز میشود یا زاویه ای به سمت پایین باز میشود، چشم قلب، چشم روح از زاویه نگاه میکند و دنیا را میبیند. لذا امیالش به سمت دنیا، صفاتش به سمت دنیا و اعمال و صادره هایش به تبع به سمت دنیا. دیگر مقولات دیگر برایش جلب توجه نمیکند.
جالب است در بحث شرح صدر به سوی اسلام، توسط الله انجام میشود اما شرح صدر به سوی کفر توسط خود فرد انجام میشود؛ توی آیه 106 سوره نحل ببینید وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا پس این جالب است شرح صدر به سوی اسلام را خدا سببش هست. چون که شخص شرح صدر به سوی کفر پیدا میکند پس شاکله میتواند به او اثر بگذارد. شاکله یعنی عوامل پیرامون، اینها میآیند با صحبت کردن با رفتار با فیلم نشان دادن با ظواهر دنیا با چه و چه، با وسوسه با فریب توجه فرد را به یک سمتی جلب میکنند. پس شاکله پیرامون است اما میتواند بر شرح صدر اثر بگذارد. یک بچه را شما در شرایطی دین قرارش میدهید. توی مدرسه صحیح نزد جایی که مربیان صحیح بالاسرش باشند، خانواده اش خانواده مذهبی، محیط درسی و زندگی اش مذهبی، این میشود شاکله مذهبی. چه چیز هایی برایش جلب توجه میدهند؟ شرح صدر به سوی اسلام به او میدهند. شرح صدر به سوی مهدویت به او میدهند میبینید همان رویش اثر میگذارد.
بله یکی از عناصر شاکله قلب انسان است، یکی از چیز هایی که شکل میدهد انسان را قلب انسان است و قلب یک شئ کارخانه ای نیست که ثبات داشته باشد. بیماری میگیرد، حالات مختلف دارد، موضوعات مختلف برایش هست. بحثش هم زیاد است چه در قرآن و چه در احادیث، آیات و احادیث قلب زیاد است. اینها اثر میگذارد و به تبع بر ابعاد پایینتر انسان اثر میگذارد. پس اصل انسان روح انسان است که خود اصل انسان یعنی روح انسان یک مرکز دارد و آن قلب است. به عبارت دیگر اصلِ اصلِ انسان میشود قلب انسان.
وقتی که به حسب شرح صدر، روح جهت پیدا میکند. این جالب است یک صدر داریم، به حسب شرح صدر روح جهت پیدا میکند. جهت بالا یا جهت پایین، به سمت اسلام یا به سمت کفر. به حسب این جهت روح حرکت میکند. یک روح میرود به سمت بالاها یک روح میآید به سمت اعماق، به سمت دنیا. این جالب است. خب وقتی که به حسب شرح صدر روح حرکت میکند، تا کجا برسد. حرکت میکند مَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ یعنی جهت روحش به سمت بالا یعنی جهت روحش به سمت بالا این دیگر حرکت میکند. روح دارد میرود بالا، دارد میرود بالا پس یک سال بعد توی وضعیت سال قبل نیست دو سال بعد باز بالاتر رفته است، سه سال بعد چهار سال بعد. این مدام دارد رشد میکند و ارتفاع میگیرد. پس اصل شخصیت شرح صدر است و به حسب شرح صدر این روح حرکت میکند هرچقدر برود به سمت بالا یا پایین. به ارتفاعات یا به درجات جدیدتری میرسد لذا صادره هایش فرق میکند. مثلا مَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ این از دنیا شروع میکند کسی که خدا بهش شرح صدر بدهد به سمت اسلام. این از دنیا شروع میکند مثلا توی مدرسه قاطی بچه ها دارد بازی میکند، خداوند به این بچه شرح صدر میدهد به سمت اسلام مثلا توی پانزده سالگی. این دیگر میل پیدا میکند به بسیج، میل پیدا میکند به جهاد سازندگی، به کربلا، به اربعین به ارزش ها. اول به مظاهر و ظواهر، میل به نماز. بعد چون روح به سمت بالا دارد میرود به حسب شرح صدر، میل پیدا میکند به صفات و ارزش هایی که مثلا مال آسمان دوم است. پنج سال بعد میل به چیز هایی که مال آسمان سوم است. ده سال بعد … همینطور بالا میرود. تا یواش یواش میبینیم که به حسب شرح صدر، صدر این فرد توی آسمان های بالاست، لذا امیالش از جنس ابرار میشود. صفات و صادره هایش از جنس ابرار میشود. در نهایت میبینید که این فرد، چند سال میگذرد دوباره با این فرد مواجه میشوید، می بینید جنس رفتار ها و صادره هایی که از او میبینید از جنس عبادالله است. نتیجه میگیرید که به حسب شرح صدر این شخص رشد کرده است و الان به مرحله عبادالله رسیده است. روحش کجاست؟ روحش در آسمان هفتم مستقر است، به حسب شرح صدر حرکت کرده است و بالا آمده و الان آنجا هاست. مقولات پایینتر دیگر برایش جلب توجه نمیکند، صفات پایین تر مثلا داریم؛ حسنات المقربین سیئات الابرار. حالا یک جمله معروفی است یعنی حتی به حسب اینکه روح بالاتر را دارد میبیند صفات پایینتر برایش رذیله حساب میشود یا حداقل کم توجه میشود برایش. تمام توجه این فرد به سمت مقولات بالاتر میشود. اینجا عملا میگوییم شخصیت این فرد آسمان هفتمی شده است، پس سه تا مفهوم به دنبال هم است؛ صدر، شرح صدر، و به تبع حرکت شرح صدر، کجایی روح. شرح صدر شخصیت فرد را میرساند، کجایی روح اینکه بعد از چندسال به کجا رسیده است، درجات شخصیت فرد را میرساند.
دیدگاهتان را بنویسید